عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نــــــرم نرمک می رسد اينک بهــــــــــــار
خـــــــــوش به حال روزگــــــــــار
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانهها و سبزهها
خوش به حال غنچههای نيمهباز
خوش به حال دختر ميخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبريز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمی پوشی به کام
باده رنگين نمی بينی به جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می که می بايد تهی است
ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از ما اگر کامی نگيريم از بهار
گـــــــر نکـــــــوبی شيـــــــشه غـــــــم را به سنـــــــگ
هفـــــــت رنگش میشود هفتـــــــاد رنگ...!